مستند نگاری عکاسانهی سرزمین و مردمان توسط عبدالله میرزا قاجار (طی دهههای 1880 و 1890) (بخش دوم)
الهه هلبیگ
ترجمه: مهدی حبیبزاده
ممالک محروسه [1] (نمونهپژوهی) آلبوم شمارهی 298 از آرشیو عکس «کاخ گلستان» تهران شامل 165 عکس است، با جلدی از مخمل زرد و در ابعاد 37 در 33.5 سانتیمتر. [2] عکسهای این آلبوم «توسط عبدالله میرزا» و در سالهای 1306-1307 ه.ق (1889-1890) طی سفری به استرآباد، آققلعه و گرگان- نزدیک مرزهای شمالی ممالک ایران- گرفتهشدهاند. آلبوم 298 نیز مانند بسیاری از آلبومهای دیگری که در پی مأموریتهای عکاسانه توسط عبدالله میرزا گردآوری شدهاند، شامل متنی مقدماتی به قلم خود عکاس است که جزئیاتی از سفر فوق را تشریح میکند. او در این مقدمه خاطرنشان میکند که مأموریت فوق حسبالامر «ناصرالدینشاه» و توسط میرزا «علیاصغر خان امینالسطان» ترتیب دادهشده بود. در صفحهی مقدمه همچنین بهتفصیل ذکر شده که این اعزام چه زمانی انجامشده، وظیفهای که به او محول شده دقیقاً چه بوده و بنا بوده کدام نواحی به کمک دوربین مورد تفحص قرار گیرند. مؤلف حتی مسیرهای طی شده در این سفر، اماکن مهمی که از آنها دیدن کرده و مضامینی را که عکاسی کرده هم تشریح کرده است. درنهایت این صفحه با ذکر اسم عکاس عبدالله بن جهانگیر میرزا و اسم کاتب متن «محمد بن ملک آرا» خاتمه مییابد.
تاریخهای مندرج در این آلبوم در نگاه نخست به نظر متناقضاند. در صفحهی مقدمه تاریخ رجب 1307 ه.ق (فوریه و مارس 1890) ذکرشده، اما زیرنویس عکس، تاریخ رجب 1306 ه.ق (مارس 1889) را دارد. احتمالاً این تاریخ دومی به آغاز مأموریت فوق اشاره دارد و تاریخ اولی مربوط به زمانی است که آلبوم فوق ازکاردرآمده است. چنانکه از زیرنویس آخرین عکس برمیآید، این مأموریت ده ماه طول کشیده (تصویر 2) و این با دو تاریخ متباینِ پیشگفته جور درمیآید. شواهد بیشتری از تاریخ انجام این مأموریت در خودِ عکسها ارائه شده ؛ آنها وقایعی را به تصویر میکشند که به سال 1889 رخ دادهاند.
تصویر 2
هرکدام از عکسهای آلبوم 298 در یک صفحه و همراه با خطوطی متقاطع و مطلا چیده شدهاند. هر عکس در قسمت پایین به نوشتهای سهبخشی مزین شده که با تناسباتی درخور و به خط زیبای نستعلیق نوشتهشده است. بخش سمت راستِ نوشته به «عکاسخانهی مدرسهی مبارکهی دارالفنون» اشاره دارد و در بخش سمت چپ عنوان «دارالخلافهی ناصری» [3]- عنوانی که در قرن نوزدهم به تهران اطلاق میشد- و نام عکاس «خانهزاد عبدالله قاجار» ذکر شده است. بخش مرکزی زیرنویس هم به اطلاعات مفصلی پیرامون مضمون عکس اختصاصیافته و در همهی موارد جزئیات جغرافیاییِ آن را هم شامل میشود. عکسهای این آلبوم به برکت نظم گاهشمارانهشان روایتی از این مأموریت را مجسم میکنند و به این طریق امکان دسترسی بصری و معنایی به «خیال جغرافیایی» را در طی مسیر سفر فوق فراهم میسازند. افزودن مداومِ پرترههایی از حکام محلی در این آلبوم سبب شده فضای جغرافیایی بهواسطهی حضور یادبودها و نقاط شاخص سیاسی، مؤکد و برجسته شود. این پرترهها، مثلاً پرترهی «اعتضادالملک» والی سمنان و دامغان که با طرح کارت ویزیت ارائه شدهاند، به خاطر همین شکل و شمایل خاصشان از دیگر عکسهای این آلبوم متمایز میشوند (تصویر 3). درنتیجه، چنین عکسهایی در میانهی این روایت بصری-فضایی، همچون نقاط شاخصی برای نشان دادن نواحی جغرافیایی-سیاسی عمل میکنند.
تصویر 3
این نظم گاهشمارانهی آلبوم به ما امکان میدهد روند سفر عکاسانهی فوق را بازسازی کنیم. عبدالله قاجار در این مأموریت مسیری از تهران تا مشهد را پشت سر میگذارد، مسیری که دائماً محل عبور و مرور تجار، نامهرسانها و زوار بود. [4] او بهاینترتیب طی سفرش از مراکز ولایات، شهرها و قصبههای آباد، پستخانهها و کاروانسراها عبور کرد و نهایتاً در ناحیهی جنگل ابر به یک اتراقگاه نظامی رسید. عبدالله میرزا در این ناحیه با هنگی از سربازان ایرانی و سواران عشایر ساکن خراسان روبهرو شد که با نمایندگان ایل یموت در حال دیدار و مذاکره بودند. این گردهماییِ ناگهانی به دلیل ناآرامیهایی بود که در بخشهای کوچنشین سکونتگاههای ایل یموت رخداده بود، یعنی نواحیای که در مرز بین ایران و روسیه واقع بودند.
بنا به اظهارات جرج کرزن که طی سالهای 1889-1890 سفرهایی در داخل ایران داشته، شورش «ایل یموت» در فوریهی 1888 شروع شده بود و بر این اساس، این غائله نمیتوانسته زودتر از مارس 1889 خاتمه پیدا کند. [5] مرز مورد توافق بین ایران و روسیه که بهموازات رود اترک امتداد داشته، در این منازعه عنصری اساسی بوده، زیرا این رود با گذر از میانهی سکونتگاه ایل یموت، این ایل را به دو بخش تقسیم میکرده شامل آنهایی که رعایای روسیه به شمار میرفتند و یموتهای ایرانی که ساکن نواحی جنوبی این رود بودند. سرکشی همین دستهی دوم از ایل یموت بوده که به شورش فوق دامن زده بود. این شورش تهدیدی جدی برای مقامات قاجار محسوب میشد و آنها لشکری شامل 130000 سرباز را به کار گرفتند تا سرانجام غائله ختم شد. در این دوره عبدالله میرزا شاهد وقایع سیاسی فوق بوده که در جنگل ابر رخ دادهاند و طی آن، والیان و فرماندهان لشگر ایران به همراه سران برخی ایلات ازجمله هزاره، اُصانلو، افشار و قراقویونلو که ساکن ولایات شمال شرقی ایران بودند با افراد ایل یموت شدیداً درگیر شده بودند. در میانهی مذاکرات فوق، «امیر خان سردار سیفالملک» والی استرآباد، دیداری را با سران طوایف ایل یموت ترتیب داد (تصویر 4). امیر خان سردار در مقام فرماندهی هنگ استرآباد، به سران ایل یموت دستور داده بود به جنگل ابر بیایند تا در مورد شرایط آزادسازی کسانی که به اسارت گرفته بودند مذاکره کنند.
تصویر 4
آلبوم 298 حاوی دو عکس از اسیران این نزاع است. یکی از آنها که در حوالی مرزهای سرزمین کتول گرفتهشده گروهی از زندانیان را نشان میدهد شامل مردان، زنان و حتی کودکان که بهردیف در مقابل یک چادر ایل یموت نشستهاند و یکی از کوچنشینان یموت به آنها چشم دوخته است (تصویر 5). بهیقین میتوانم بگویم این همان گروه از زندانیان است که ناصرالدینشاه در دفتر خاطرات روزانهاش از آنها یاد میکند. [6] در آنجا چنین آمده که سیفالملک در بازگشت از استرآباد در 25 سپتامبر 1889 (بیستم محرمالحرام 1307)، هفت زندانی از ایل آتابای را با خود به تهران آورد. بعدازآن که ناصرالدینشاه فرمان آزاد کردن این اسیران و بازگرداندنشان به نزد ایلوتبارشان را صادر کرد، عبدالله میرزا احتمالاً یکی از کسانی بوده که آنها را در راه بازگشت به نواحی کوچنشین ایل آتابای در منطقهی گرگان همراهی کرده است.
تصویر 5
عبدالله میرزا طی این سفر در سپتامبر 1889 (محرم 1307) از طریق جنگل ابر گذرگاههایی کوهستانی را پشت سر گذاشت تا به ولایت استرآباد برسد. استرآباد نیز در آن زمان گرفتار تنشها و ناآرامیهایی بود که ازیکطرف بین طوایف و مقامات محلی و از طرف دیگر بین مقامات محلی و حکومت مرکزی در جریان بود. از این هم عاجلتر آنکه این ولایت دستخوش افتوخیزی سیاسی هم شده بود، چراکه استرآباد برای دسترسی به هند از طریق مسیر زمینی اهمیتی حیاتی داشت. [7] این ناحیه به همین دلیل تبدیلشده بود به جولانگاهی برای دسیسهچینیهای استعماری که عمدتاً از سوی بریتانیا و روسیه صورت میگرفتند. عبدالله میرزا ضمن گذر از این نواحی بهکرات از مسیر اصلیاش خارج میشد تا از ابنیهی نظامی و قرارگاههای دیدبانی موقتی در نقاط دورافتاده دیدن کند. پس از پایان مسیر، از طریق بندر گز بود (بندری تجاری که عمدتاً محل ورود اقلام تجاری روسی بود) که عبدالله میرزا عازم سفر برگشت به تهران شد. او در این مسیر از شهرهای ساحلی مهمی عبور کرد. مستندات این سفر در آلبوم 298 با عکسی تمام میشوند که به شکل کارت ویزیت در آلبوم قرارگرفته و عبدالله میرزا را در لباس و سازوبرگ نظامی نشان میدهد (تصویر 2).
مضامین نشان دادهشده در آلبوم 298 از تنوع و تضاد بالایی برخوردارند. آنها طیف وسیعی را شامل میشوند، از مناظر شهری گرفته تا استحکامات نظامی و قصبههای کوچکِ قرارگرفته در مسیر مأموریت، از اماکن تاریخی مهم تا ابنیهی دولتی در اقصی نقاط این نواحی، از اماکن مذهبی تا اتراقگاهها و نواحی نظامی. بااینهمه در این آلبوم بهواسطهی عکسهای متعددی که از پستخانهها، کاروانسراها، تلگرافخانهها، مسیرهای حملونقل و پلها به ثبت رسیده، تأکید خاصی بر مضامین ارتباط، حملونقل و امور لجستیکی صورت گرفته است. این غنا و تنوع موضوعات به همین شکل شامل شخصیتهای تصویر شده هم میشود که دامنهی وسیعی را، از مقامات عالیرتبه که متصدی سمتهای سیاسی یا نظامیِ مهمی بودهاند تا حکام محلی، سربازان یا سوارههای ایلات محلی، مردمان عادی و حتی زندانیان در برمیگیرد. تعداد قابلملاحظهای از این عکسها نیز به وقایع سیاسی و مداخلههای نظامی مربوط میشوند. عبدالله میرزا علاوه بر خیل متنوع تصاویر فوق، دست به ثبت سنتهای عامه و پدیدههای خارقالعادهای هم که در این سفرها با آنها روبهرو میشد زده است. معلوم میشود که او سعی داشته هرگونه پدیدهی تأثیرگذاری را که شاید جلب نظر شاه را میکرده یا برای حاکمیت مرکزی اهمیت داشته به ثبت برساند.
پارهای ملاحظات نظری این مقاله تا اینجای کار بهاجمال به بحث دربارهی شکلهای اولیهی مستندسازی عکاسانه در ممالک ایران پرداخته است. در این راستا به نقشی اشاره شده که هم عکاسان اروپایی و هم عکاسان بومی در به تصویر کشیدن یادگارهای تاریخی و ایجاد گزارشهای تصویری ایفا کردهاند. سپس شرایط و چگونگی مأموریتهای عکاسانهای که عبدالله میرزا به فرمان شاه برعهدهگرفته بود تشریح شد. بحث دربارهی شرایط حاکم بر مأموریتهای عکاسانهای که در سالهای 1889-1890 به عبدالله میرزا محول شده و دربارهی روایت مندرج در آلبوم شمارۀ 298 که بعد از مأموریت فوق گردآوریشده بود، این سؤال را پیش میکشد: در پس چنان مأموریتهای عکاسانهای چه انگیزهای نهفته؟ در ادامه، چارچوبی نظری پیرامون این سؤال ترسیم میشود تا تبیینی از اهداف دوگانهی چنان اقداماتی به دست دهد، این اهداف عبارتاند از: (1) نقشهنگاری از جهان مرئی و (2) نظارت بر نواحی بیثبات و ناآرام قلمرو حاکمیت ایران بهعنوان بخشی از یک دستور کار سیاسی.
«خوان شوارتز» و «جیمز رایان» شرح و تفصیل گیرایی از چگونگی نظاره کردن به جهان و آشنا شدن با جهان به کمک عکاسی ارائه دادهاند. [8] بر اساس این شرح، عکاسی از همان بدو پیدایشش بهتدریج به رسانهی قدرتمندی برای درآویختن با جهان و مواجهه با آن تبدیل شد. عکاسی به طرق مختلف همچون نوعی حافظه عمل میکند، حافظهای که به تجربهای «واقعی» از مکانها و موقعیتهای جغرافیایی دامن میزند. عکاسی بهاینترتیب نمایانگر امکان تکنولوژیکیِ بیسابقهای برای ارتقا دادن «خیالات جغرافیایی» بوده است. این رسانه بهویژه با مهیا ساختن امکان ایجاد یک تصویر رئالیستی از طبیعت که به شیوهای مستقیم و سریع خلق میشود، قابلیت آدمی برای مشاهده و نیز طیف مکانهای مورد مشاهدهاش را گسترش میدهد. [9]
کارکرد عکاسی در جهت گردآوری و بسط دانشی جامع و فراگیر بدان معنا بود که این رسانه با گرایشی انطباق داشت که معرف قرن نوزدهم بوده است: جمعآوری و دستهبندی اشیاء و امور جهان. دادهها و امور واقعی که از این گردآوریِ دانش حاصل میشود به طرزی قاطع و فراگیر به ادراک ما از محیط اطرافمان و همچنین از نواحی جغرافیایی دوردست شکل داده و آن را تحت کنترل درمیآورند. طی قرن نوزدهم برای مدتهای مدیدی، عکاسی عموماً رسانهای تصور میشد که در شکل دادن به دانش جغرافیایی، به لحاظ ایدئولوژیکی کارکردی خنثی دارد؛ اما بهزودی با پیدایش شکلهای مختلف و پرشماری از مصور کردن مکانها، این تلقی نیز زیر سؤال رفت. [10] این روند منجر شد به تحقیقاتی در رابطه با الگوهای اعمالِ اقتدار بهواسطهی مصور ساختن فضا و مکان که خود نمونهای از ابهام موجود در رسانهی عکاسی بود. عکاسی ازیکطرف متکی به این فرض است که ترجمانی دقیق و تصویری بیطرفانه از جهان مرئی به دست میدهد؛ اما از طرف دیگر عمیقاً تنیده در سوبژکتیویتهای است که بخش ذاتی و ضمنیِ کارکردهای آن به شمار میرود و در پارهای تصمیمات لازم بروز پیدا میکند، تصمیماتی در قبال آنکه چه موضوعی، از چه زاویهای و در چه زمانی میبایست ثبت شود و هدف از این ثبت چیست و چه پیامی را مدنظر دارد. [11]
ازاینجهت به باور «ژیلین رُز»[12] ، در ساختنِ یک منظرهی جغرافیایی همواره چارچوبی ایدئولوژیکی در کار است. بنا به استدلال رُز اهمیت یک تصویر منظره منوط به مجموعه قواعد فرهنگی جامعه است. این مجموعه قواعد در درون ساختارهای قدرتِ اجتماعی جای گرفته و از رابطهی میان فرهنگ و جامعه منتزع میشود. عکاسی بهعنوان چیزی که محصول مواجهههایی بین انسان و انسان یا بین انسان و طبیعت بوده، مواجهههایی که در شرایط اجتماعی مشخصی صورت گرفتهاند، نقش یک میانجی قدرتمند را به خود میگیرد که به شکلی نامحسوس درگیر رابطهی میان مشاهدهگر و واقعیتِ مادی است. [13]
شکی نیست که نمیتوان معنا و کارکرد عکاسی و بر همین اساس معنا و کارکرد گفتارهای راجع به عکاسی را که به دولت-ملتهای اروپایی در قرن نوزدهم مربوط میشوند، بهسادگی برگرفته و به بافتار اجتماعی و فرهنگی ایران پیشامدرن اطلاق کرد. بااینحال بسیاری از شیوههای بهکارگیری عکاسی [در قرن نوزدهم در اروپا] همراستا با دستور کار سیاسی ایران در آن زمان بودهاند، بهویژه همراستا با آن کوششی که حاکمیت سیاسی در ایران برای مدرن شدن به خرج میداد. برای مثال همانطور که «ابیگیل سالومون گودو» نیز بهدرستی اشاره کرده، چنان نبوده که عکاسی فقط درخور تجربهگراییِ قرن نوزدهمی و اشتیاقِ [آن قرن] به «فهرست کردن، دانستن و تصاحب کردن» [14] باشد- عکاسی به نحوی تمام و کمال یک عامل نفوذ بوده است. از این حیث جمعآوری و دستهبندیِ دادهها و امور واقع [بهواسطهی عکاسی] در جهت کسب دانش فراگیر یا همراستا با عملکرد قدرتهای امپریالیستی است. پس بهرغم بافتار متفاوتِ ایران، عکاسی در این کشور راههای تازهای را برای جمعآوری و کنترل دانش باز کرد، امری که با لحاظ کردن عکس خانهی همایونی و با درنظرآوردن مأموریتهای عکاسانهی پردامنهای که طی آن دوره صورت میگرفت آشکار میشود.
این چارچوب نظریِ اجمالی تصویری از پیوندهای درونی بین گردآوری دانش و اعمالِ قدرت ترسیم میکند. بهعلاوه بر نقش قدرتمند و پنهانی که رسانهی عکاسی در رابطهی میان مشاهدهگر و جهانِ مورد مشاهده ایفا میکند تأکید دارد. با رجوع به عکسهای آلبوم شمارهی 298، این هدفِ دوگانه که از خلال رابطهی درهمتنیدهی فوق [میان مشاهدهگر و جهان] بیان شده، بدان نحو که در مأموریتهای عکاسانهی عبدالله میرزا در برخی ممالک ایران تجسم یافته، مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
[1] من در اینجا اصطلاح «ممالک محروسه» را به دو معنا به کار میبرم. ازیکطرف آن معنایی که توسط عباس امانت مطرحشده است: ایران از زمان صفویه به بعد تحت عنوان ممالک محروسه مشخص میشد. این عبارت به معنای نوعی استیلای سیاسی بر نواحی و خطههایی از یک کشور بود که در آنها زبان و فرهنگ فارسی، نظام شاهی و شیعهگری، به اجزای لایتجزایی از سیر تحول هویت ملی بدل شده بودند. نگاه کنید به: امانت، قبلهی عالم، 15. از طرف دیگر استفاده از اصطلاح «ممالک محروسه» به معنای تأکید بر هدفی است که در این مأموریتهای عکاسانه مدنظر بود، مأموریتهایی که در راستای اعمال نظارت بر سرزمینهای این کشور انجام میشدند.
[3] در اوایل دوران قاجار، تهران که اقامتگاه سلاطین قاجار بود، با عنوان «دارالخلافه» نامیده میشد. بنا به نظر تیزبینانهی برت فراگنر، اطلاق این عنوان به تهران حاکی از تلقی این شهر بهمنزلهی شکلی ثانوی از بغداد دوران عباسی بود، عنوانی که معلول همان سبک بلاغی سیاسی بود که از سوی عباسیان به کار میرفت. نگاه کنید به:
Bert Fragner, "Ilkhanid Rule," 68-82.
[4] جرج کرزن (1859-1925) در سالهای 1889-1890 از ایران دیدن کرد. او که در این مدت از مشهد تا تهران سفرکرده بود شرح مبسوطی از مسیر مأموریت عبدالله میرزا طی همین سالهای 1889/1890 به دست داده است. برای آشنایی مفصل با مسیر گذر تهران-مشهد و شرایط حاکم بر آن در این دوره نگاه کنید به: جرج ن. کرزن، ایران و قضیهی ایران (جلد اول)، 245-299.
[5] همان، 190-191.
[6] عبدالحسین نوایی و الهام ملکزاده، روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، 33. در کل در خاطرات ناصرالدینشاه جزئیات مفصلی از وقایع سیاسی ذکر نشده است. بااینحال یادداشتهای روزانهای که او در فاصلهی بین سپتامبر 1888 و آوریل 1889 ثبت کرده، حاوی سرنخهای مهمی دربارهی روند وقایع و امور سیاسی در آن دوره هستند.
[7] برای مرور وقایع تاریخی و تنشهای سیاسی که در این دوره در ولایات شمال و شمال شرقی در جریان بوده، نگاه کنید به کرزن، ایران و قضیهی ایران (جلد اول)، 182-189، 373-387؛ (جلد دوم)، 585-634.
[8] Schwartz/Ryan, PicturingPlace, 1-11.
[9] همان، 1.
[10] برای آشنایی با نخستین نوشتههای انتقادی دربارهی نقش عکاسی در تولید دانش اجتماعی، نگاه کنید به: