شکیب مجیدی
این نوشته برآن است تا نگاهی به زیست حرفهای هنرمند کُرد مهاجر هیوا کا داشته باشد، که در زمرهی هنرمندان کنشگر قرار دارد و با آثار خود در فستیوالهایی همچون داکومنتا و ونیز ، حضور داشته است. هیوا متولد شهر سلیمانه کُردستان عراق در سال ۱۹۷۵ است که در سن ۲۵ سالگی برای ادامهی تحصیل به برلین مهاجرت نمود. روند کاری وی همواره وابسته به زادگاه و اتفاقات پیرامون آن بوده است. فارغ از این، وی در کارهای خود به مسائلی اجتماعی همچون مهاجرت، جنگ، اعتراضات مدنی و موضوعاتی از این قبیل پرداخته است. او به بررسی ارتباط بین فضاها و تبادل فرهنگهای غربی و خاورمیانه میپردازد. بسیاری از آثار این هنرمند به نقد سیستمهای نهادی میپردازند، مانند آموزش هنر، حرفهای یا آماتور بودن و تنش بین فردیت و امورجمعی.
این هنرمند خاورمیانهای توجه ویژهای به وضعیت موجود دارد؛ بسیاری از آثار وی با یک بعد جمعی، مشارکتی و رویکرد چند وجهی مشخص میشوند که در ارتباط با تجربه روزمره هستند. مجسمهها، فیلمها و اجراهای او به طرز بی نظیری حکایات دوستان و اعضای خانواده اش را با زندگینامهی خود همراه میکند، وی در شیوه مواجه با مسئله از مبارزات، خاطرات شخصی و تاریخ شفاهی سرزمینش الهام میگیرد تا ما را در جریان بحرانهای جهانی بگذارد: جنگ، مهاجرت و تأثیرات نولیبرالیسم و استعمار.
کارهای هیوا، فارغ از زیباییشناسی مرسوم است، اما همواره در پیوند با فرمهای بومی و محلی بوده است، بطور مثال در(پسران شیکاگو ، ۲۰۱۱) به تاریخ شفاهی، در (آشپزی با مادر ، ۲۰۰۵) به حالت های مواجهه و مشارکت جمعی در (این لیمو مزه سیب میده ، ۲۰۱۱) به موقعیتهای سیاسی میپردازد. او همچنین در اغلب آثارش در متن قضیه قرار دارد، اغلب شامل ابعاد مشارکتی (مانند کلاس های آشپزی گروهی ، اجرای موسیقی و اعتراضات سیاسی) و همکاری با بازیگران گسترده و متنوعی است.
نمایی از ویدئویی ، " این لیمو مزه سیب میده" ۲۰۱۱
اثر " این لیمو مزه سیب میده" ویدئویی * است سیزده دقیقهای که هیوا را میان معترضان کُرد در سال ۲۰۱۱ نشان میدهد. او در بارهی این اجرا میگوید:
کُردستان توسط صدام، بهشت خدا روی زمین خوانده شد. من شروع به اندیشیدن به این گفتهی طنزآمیزکردم. بعد از سال ۱۹۸۸ برخی از بستگان ما که از حملهی شیمیایی در حلبچه جان سالم بهدر بردند، گفتند که مواد شیمیایی بوی سیب میداد.
این ویدئو مداخلهای را که این هنرمند در یکی از آخرین روزهای اعتراض مدنی که شامل دو ماه مبارزه بود در شهر سلیمانیه نمایش میدهد. در این اعتراضات، که هرگز به درستی توسط رسانههای بینالمللی پوشش داده نشد، مردم خواستار حق شرکت در روند سیاسی و دسترسی برابر شهروندان به ثروت کشور بودند. موج اعتراضات از ۱۷ فوریه در اقلیم کُردستان عراق آغاز شد و به مدت حداقل هشت هفته با تلفات حداقل ده کشته و چهارصد زخمی در درگیری بین شهروندان و شبه نظامیان ادامه یافت؛ که سرانجام توسط نیروهای مسلح دولت محلی به طرز وحشیانهای سرکوب شد.
هیوا نوازنده ساز دهنی است و دارون عثمان گیتار مینوازد. آنها در وسط ازدحام جمعیت موسیقی"روزی روزگاری در غرب " از انیو موریکونه را می نوازند؛ موسیقی در اینجا صدای اعتراض است. این هنرمندان دو بار با معترضین را از سرای آزادی [میدان آزادی] به سمت مرز، قبل و بعد از حملات گاز اشکآور همراهی کردند. استنشاق گاز اشکآور از طریق ساز دهنی با عث بهوجود آمدن تاول در اندانمهای داخلی و ایجاد مشکلاتی برای آنها شد.
عنوان " این لیمو مزه سیب میده" به استفاده از گازشیمیایی علیه کُردها، در تلاش برای نسلکشی اشاره دارد.
هنگامی که ، در سال ۱۹۸۸ ، نیروهای صدام مشغول ریختن گاز خفه کننده به حلبچه و سایر شهرهای کُردنشین بودند، این گاز بو و رایحهای همانند سیب داشت. بویی که از آن زمان ارتباط محکمی در حافظهی جمعی و سیاسی شهروندان کشور داشته است.
معترضان در سال ۲۰۱۱برای تسکین تأثیر گازاشکآور از لیمو به عنوان یک عامل تسکین دهنده فوری استفاده کردند. بوی میوه هایی که دو رویداد تاریخی را به فاصلهی ۲۳ سال را به هم متصل میکنند.
این اثر عمداً به انگلیسی ترجمه نشده است. سخنان اعتراض به زبان کُردی باقیمانده و با زبان و ادبیات اعتراض در جای دیگر سازگار نیست. اثری که از طریق تصویر و موسیقی جریان دارد.
همانطور که آنتا سزیاک اظهار میکند ( این کار در اعتراض رخ داده است ولی اثری درباره ی اعتراض نیست.) خود اثر اعتراض و عصیان است هنرمند بیرون از مردم و بافاصله از ایشان نیست بلکه در مرکز واقعه ایستاده، دوشادوش مردم.
این هنرمند کُرد که ساکن آلمان است، همواره تمایل به ساختن آثاری دارد که برای مخاطبان گسترده قابل درک باشد. پروژه ی زنگ (۲۰۰۷-۲۰۱۴ )که شامل مجسمه و فیلم بود، در دوسالانه ونیز که توسط اُکوی انوِزُر در سال ۲۰۱۵ کیوریت شد؛ وی زنگی را نشانداد که از زبالههای نظامی ناشی از جنگ عراق و ایران (۱۹۸۰-۸۸) و هردو جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱-۲۰۰۳) ساخته شده بود. تزئینات و برجستگیهای آن همچنین ارجاعی به آثار باستانی هنری و تصاویر آشوری نابود شده توسط چنین درگیریهایی در خاورمیانه دارد.
همانطور که زبالههای ذوب شده، شکل جدیدی به او دادند، صداهای گوشخراش جنگ نیز به صدای طنین انداز تبدیل شدند. این سلاحهای جنگی که اکنون ذوب شده، زندگی جدیدی به خود گرفته و به قول هنرمند "امکان دگرگونی" پیدا کرده اند.
با الهام از این واقعیت که در گذشته دسترسی به برنز محدود بود و به همین علت زنگهای کلیسا اغلب برای ساختن توپ در دوران جنگ در اروپا ذوب میشدند؛ اکنون، هیوا کا با وارونه کردن این فرایند فلزی که برای ساخت اسلحه مورد استفاده قرار میگرفت را به اروپا بازمیگرداند، اما این بار با شکل، شمایل و صدای یک زنگ.
زنگ نصب شده، به یک تصویر ساده اما قدرتمند از گردش مواد و نحوه پیوند کشورها از طریق جنگ تبدیل میشود. این نحوه پیوند را می توان در فرآیند ساخت این اثر جستوجو کرد. ذوب ادوات در کُردستان، ساخت و نمایش در ایتالیا که در تاریخ خود درگیر جنگ و نابودی بوده است. کلیسای سان ماتئو در حال حاضر به عنوان فضای هنری معاصر عمل میکند، محل قرارگیری این اثر بود. شیای که آن کاربرد آشنا یعنی اعلام اوقات دعا و یا هشدار در مورد خطرات قریبالوقوع را ندارد. بلکه همچون آثار هیوا دلالتی است به تاریخ، سیاست و هویت.
فردی که فعالیت وی محرک این پروژه بوده، یک کارآفرین کُرد به نام نجد است. اشتیاق کودکی وی برای ذوب فلز به منبع درآمد او تبدیل شده است، نجاد یک آهنگر حرفهای است که زبالههای میدان جنگ را بازیافت میکند. وی ابزارهای جنگ را به ابزار زندگی تبدیل میکند. به عنوان یک بخش از پروژه، روند کار این آهنگر مستند سازی شده و بصورت ویدیو ارائه گردید.
این پروژه دانشجویان دانشگاه محلی را به تحقیق درمورد موضوعات مرتبط با این پروژه اعم از تاریخ کلیسا، ساخت زنگها، تبدیل شی، استفاده مجدد از مواد و موارد دیگر ترغیب کرد، که به بخشی از پروژه تبدیل شد و در طول نمایشگاه ارائه داده شد.